محل تبلیغات شما

 

لمعات وجهک اشرقت، وشعاع طلعتک اعتلا

زچه رو الست بربکم نزنی، بزن که بلا بلا

به جواب طبل الست او، ز ولا چو بلا زدم

همه خیمه زد به در دلم، سپه غم و حشم بلا

پی خوان دعوت عشق او، همه شب زخیل ان

رسد این صفیر مهیمنی، که گروه غم زده الصلا

من و مهر آن مه خوبرو، که چو زد صلای بلا - بر او

 به نشاط و قهقه شد فرو، که انا الشهید- بکربلا

چه خوش آنکه آتش غیرتی زنی یم به قله ی طور دل

فدککته و سککته متدکدکا  متزلا

و شنید ناله ی مرگ من، پی ساز من شد و برگ من

فاتی الی مهرولا ، و بکی علی مجلجلا

تو که فلس ماهی حیرتی چه زنی زبهر وجود دم

بنشین چو طوطی و دم به دم بشنو خروش نهنگ لا

تو که فلس ماهی حیرتی...

(البته که شرطش وانهادنِ ترس است!)

تنهایی نام دیگر مرگ است!

بلا ,چو ,او، ,ی ,ماهی ,فلس ,که فلس ,ماهی حیرتی ,فلس ماهی ,متدکدکا  متزلاو ,سککته متدکدکا 

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ܓღܨ افغانستانــ قلبــــ جهانــ ܓღܨ پرسش مهر